طره مفشان که غرامت بر ماست


طره مفشان که غرامت بر ماست

طره مفشان که غرامت بر ماست


طره مفشان که غرامت بر ماست

طره مفشان که غرامت بر ماست


طره مفشان که غرامت بر ماست

طره مفشان که غرامت بر ماست


طره مفشان که غرامت بر ماست

طره مفشان که غرامت بر ماست


طره مفشان که غرامت بر ماست

طره مفشان که غرامت بر ماست


طره مفشان که غرامت بر ماست

طیره منشین که قیامت برخاست
طیره منشین که قیامت برخاست
طیره منشین که قیامت برخاست
طیره منشین که قیامت برخاست
طیره منشین که قیامت برخاست
طیره منشین که قیامت برخاست
طیره منشین که قیامت برخاست
طیره منشین که قیامت برخاست
طیره منشین که قیامت برخاست
طیره منشین که قیامت برخاست
طیره منشین که قیامت برخاست
طیره منشین که قیامت برخاست
غمزه بر کشتن من تیز مکن
غمزه بر کشتن من تیز مکن
غمزه بر کشتن من تیز مکن
غمزه بر کشتن من تیز مکن
غمزه بر کشتن من تیز مکن
غمزه بر کشتن من تیز مکن
غمزه بر کشتن من تیز مکن
غمزه بر کشتن من تیز مکن
غمزه بر کشتن من تیز مکن
غمزه بر کشتن من تیز مکن
غمزه بر کشتن من تیز مکن
غمزه بر کشتن من تیز مکن
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
بس که از خصم توام بیم سر است
بس که از خصم توام بیم سر است
بس که از خصم توام بیم سر است
بس که از خصم توام بیم سر است
بس که از خصم توام بیم سر است
بس که از خصم توام بیم سر است
بس که از خصم توام بیم سر است
بس که از خصم توام بیم سر است
بس که از خصم توام بیم سر است
بس که از خصم توام بیم سر است
بس که از خصم توام بیم سر است
بس که از خصم توام بیم سر است
بر سر این همه خشم تو چراست
بر سر این همه خشم تو چراست
بر سر این همه خشم تو چراست
بر سر این همه خشم تو چراست
بر سر این همه خشم تو چراست
بر سر این همه خشم تو چراست
بر سر این همه خشم تو چراست
بر سر این همه خشم تو چراست
بر سر این همه خشم تو چراست
بر سر این همه خشم تو چراست
بر سر این همه خشم تو چراست
بر سر این همه خشم تو چراست
گر عتابی ز سر ناز برفت
گر عتابی ز سر ناز برفت
گر عتابی ز سر ناز برفت
گر عتابی ز سر ناز برفت
گر عتابی ز سر ناز برفت
گر عتابی ز سر ناز برفت
گر عتابی ز سر ناز برفت
گر عتابی ز سر ناز برفت
گر عتابی ز سر ناز برفت
گر عتابی ز سر ناز برفت
گر عتابی ز سر ناز برفت
گر عتابی ز سر ناز برفت
مرو از جای که صحبت برجاست
مرو از جای که صحبت برجاست
مرو از جای که صحبت برجاست
مرو از جای که صحبت برجاست
مرو از جای که صحبت برجاست
مرو از جای که صحبت برجاست
مرو از جای که صحبت برجاست
مرو از جای که صحبت برجاست
مرو از جای که صحبت برجاست
مرو از جای که صحبت برجاست
مرو از جای که صحبت برجاست
مرو از جای که صحبت برجاست
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ
بر کسی کو به تو انگشت نماست
بر کسی کو به تو انگشت نماست
بر کسی کو به تو انگشت نماست
بر کسی کو به تو انگشت نماست
بر کسی کو به تو انگشت نماست
بر کسی کو به تو انگشت نماست
بر کسی کو به تو انگشت نماست
بر کسی کو به تو انگشت نماست
بر کسی کو به تو انگشت نماست
بر کسی کو به تو انگشت نماست
بر کسی کو به تو انگشت نماست
بر کسی کو به تو انگشت نماست
هیچ بد در تو نگفتم بالله
هیچ بد در تو نگفتم بالله
هیچ بد در تو نگفتم بالله
هیچ بد در تو نگفتم بالله
هیچ بد در تو نگفتم بالله
هیچ بد در تو نگفتم بالله
هیچ بد در تو نگفتم بالله
هیچ بد در تو نگفتم بالله
هیچ بد در تو نگفتم بالله
هیچ بد در تو نگفتم بالله
هیچ بد در تو نگفتم بالله
هیچ بد در تو نگفتم بالله
خود خیال تو بر این گفته گواست
خود خیال تو بر این گفته گواست
خود خیال تو بر این گفته گواست
خود خیال تو بر این گفته گواست
خود خیال تو بر این گفته گواست
خود خیال تو بر این گفته گواست
خود خیال تو بر این گفته گواست
خود خیال تو بر این گفته گواست
خود خیال تو بر این گفته گواست
خود خیال تو بر این گفته گواست
خود خیال تو بر این گفته گواست
خود خیال تو بر این گفته گواست
این قدر گفتم کان روی چو گل
این قدر گفتم کان روی چو گل
این قدر گفتم کان روی چو گل
این قدر گفتم کان روی چو گل
این قدر گفتم کان روی چو گل
این قدر گفتم کان روی چو گل
این قدر گفتم کان روی چو گل
این قدر گفتم کان روی چو گل
این قدر گفتم کان روی چو گل
این قدر گفتم کان روی چو گل
این قدر گفتم کان روی چو گل
این قدر گفتم کان روی چو گل
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
بستهٔ دیدهٔ هر خس نه رواست
من همانم تو همان باش به مهر
من همانم تو همان باش به مهر
من همانم تو همان باش به مهر
من همانم تو همان باش به مهر
من همانم تو همان باش به مهر
من همانم تو همان باش به مهر
من همانم تو همان باش به مهر
من همانم تو همان باش به مهر
من همانم تو همان باش به مهر
من همانم تو همان باش به مهر
من همانم تو همان باش به مهر
من همانم تو همان باش به مهر
که همه شهر حدیث تو و ماست
که همه شهر حدیث تو و ماست
که همه شهر حدیث تو و ماست
که همه شهر حدیث تو و ماست
که همه شهر حدیث تو و ماست
که همه شهر حدیث تو و ماست
که همه شهر حدیث تو و ماست
که همه شهر حدیث تو و ماست
که همه شهر حدیث تو و ماست
که همه شهر حدیث تو و ماست
که همه شهر حدیث تو و ماست
که همه شهر حدیث تو و ماست
بنده خاقانی اگر کرد گناه
بنده خاقانی اگر کرد گناه
بنده خاقانی اگر کرد گناه
بنده خاقانی اگر کرد گناه
بنده خاقانی اگر کرد گناه
بنده خاقانی اگر کرد گناه
بنده خاقانی اگر کرد گناه
بنده خاقانی اگر کرد گناه
بنده خاقانی اگر کرد گناه
بنده خاقانی اگر کرد گناه
بنده خاقانی اگر کرد گناه
بنده خاقانی اگر کرد گناه
عذر آن کرده به جان خواهد خواست
عذر آن کرده به جان خواهد خواست
عذر آن کرده به جان خواهد خواست
عذر آن کرده به جان خواهد خواست
عذر آن کرده به جان خواهد خواست
عذر آن کرده به جان خواهد خواست
عذر آن کرده به جان خواهد خواست
عذر آن کرده به جان خواهد خواست
عذر آن کرده به جان خواهد خواست
عذر آن کرده به جان خواهد خواست
عذر آن کرده به جان خواهد خواست
عذر آن کرده به جان خواهد خواست